بارمانبارمان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 15 روز سن داره

بارمان فرشته ای بی نظیر

شبکه تلویزیونی مورد علاقه تو

پرنس بارمان علاقه ویژه ای به شبکه هدهد و قسمت تولد مبارک داشت به همین مناسبت عکست رو فرستادیم برای هد هد تا وقتی برنامه تولد مبارک امروز رو می بینی سورپرایز بشی. http://WWW.Hodhodfarsi.tv                                                                           ...
15 دی 1393

24 ماهگی

                       بدرخش خورشید ,بچرخ زمین و پایدار باش دنیا که چون نازنین پسرم شکوفا میشود خدوندا سپاس بر تو که در این روز لطفت را شامل حال ما کردی و فرشته بی نظیری را به ما عطا کردی پسر عزیزم امروز دو ساله شدی.تولدت مبارک تولدت مبارک                                   امروز یکی از بهترین روزهای زنذگی من است . دوست داشتنت براي من .... همان بهشتي است كه گفتند زير پاي مادران است .   ...
15 دی 1393

اولین های به یاد ماندنی تو

  فرشته بی نظیر من تماشاي اولين تلاش هاي تو  براي مطابقت پيدا کردن با محيط زندگي بسیار برای من  لذت بخش بود. اولين های بیاد ماندنی تو..... اولین حرکت نوع دوستی: مامان شیوا کلی فکر کرد که به عنوان اولین قدم چه کاری برای پرنس بارمان انجام بده تااینکه به این نتیجه رسید که به کمیته امداد مراجعه کنه و با هدیه های  بارمان, فرزندی را به سرپرستی قبول کنه.  از اون تاریخ بارمان  شد کوچکترین  حامی شعبه شمال غرب   و محمد 8 ساله شد فرزند معنوی بارمان با این حرکت پسرگلم خواستم اولین درس رو یاد بگیری که خشنودی خدای مهربون و خدمت به همنوعامون رو  سر لوحه  زندگیت قرار بد...
15 دی 1393

اولین نوروز

 هنگام تحویل سال   92منو تو بابا سعید و عزیز جون و بابا جون  کنار  هم بودیم.                                                      اون سال تعطیلات عید به خاطر راحتی تو عزیز دوست داشتنی و جلوگیری از اینکه برنامه هات بهم نخوره ما تصمیم گرفتیم خونه بمونیم و از حضور تو کمال بهره رو ببریم.واقعا چقدر  کنار تو بودن عالی بود.یه روز بابا سعید پیشنهاد داد بریم پارک پردیسان        &n...
14 دی 1393

چهل روز اول

توی 40 روز اول, بارمان جونم روزها می خوابیدی و شبها بیدار بودی و دوست داشتی کسی هم باهات صحبت کنه. تمام این مدت مامانی و خاله برنامه داشتند شبها با تو بیدار می موندند جالبه  که بدونی بخاطر تو یک شب خاله تا صبح بیدار بود و فرداش نتونست بره دانشگاه امتحان بده  خذف درس بخاطر ورود خواهر زاده!!! .... جالب نه؟؟ تو کلا خیلی آروم و طبق برنامه پیش می رفتی و من خیلی خیلی از این وضعیت راضی بودم. هرروز می گذشت وتو بزرگتر میشودی .چقدر مراحل رشد زیباست. اولین مهمونی بارمان  جونمون ما به مناسبت ورود تو برای بستگانمون دوسری مهمونی تو رستوران برگزار کردیم.هر کسی که تو رو میدید  دوستت داشت و به آرامش تو اشاره می کرد.&n...
14 دی 1393

ده روز اول

ر وز پنجم نافت  یه دفعه افتاد بدون هیچ مشکلی و مامانی از این موضوع خوشحال و راضی بعد از گذشت 2 روز توی 17 دی تو با هویت شدی باباسعید رفت واسه پرنس بارمان شناسنامه گرفت . اون روز مامانی  تو رو برد  حموم البته من و خاله  فقط نگاه میکردم....   ...
14 دی 1393

روز سوم و بلی روبین ها

روز سوم و چهارم به پیشنهاد دکتر ما تو رو گذاشتیم توی خونه زیر نور تا تعداد بلی روبین ها تنظیم بشه . این موضوع مامان رو از نظر روحی اذیت می کرد . حمایت خاله و همراهیش تو این موضوع بی نظیر بود .                           ...
14 دی 1393