بارمانبارمان، تا این لحظه: 11 سال و 4 ماه و 14 روز سن داره

بارمان فرشته ای بی نظیر

اولین های به یاد ماندنی تو

1393/10/15 12:49
نویسنده : مامان بارمان
6,981 بازدید
اشتراک گذاری

 

فرشته بی نظیر من تماشاي اولين تلاش هاي تو  براي مطابقت پيدا کردن با محيط زندگي بسیار برای من  لذت بخش بود.

اولين های بیاد ماندنی تو.....

اولین حرکت نوع دوستی:

مامان شیوا کلی فکر کرد که به عنوان اولین قدم چه کاری برای پرنس بارمان انجام بده تااینکه به این نتیجه رسید که به کمیته امداد مراجعه کنه و با هدیه های  بارمان, فرزندی را به سرپرستی قبول کنه.

 از اون تاریخ بارمان  شد کوچکترین  حامی شعبه شمال غرب   و محمد 8 ساله شد فرزند معنوی بارمان

با این حرکت پسرگلم خواستم اولین درس رو یاد بگیری که خشنودی خدای مهربون و خدمت به همنوعامون رو  سر لوحه  زندگیت قرار بدی.

                                      

اولین خنديدن: بارمان طلایی من خندین تو در10اسفند تقریبا هشت هفتگی  شکل گرفت. دیوانه وار دوستت دارم و با تمام وجود برای شاد بودنت و خندیدنت تلاش می کنم.

 

                     

                                  عکس از اولین خنده بارمان طلایی

 - اولین غلت زدن: تو در 2 ماه و 10 روزگی اولین بار غلط زدی طوری که من احساس وحشت کردم از تخت مامانی نکنه بیفتی پایین وبعد از اون ایمن سازی ها رو شروع کردیم.

اولین چنگ زدن: طي روزهای اول سعی می کردی هر چیزی رو که می تونستی لمس کنی چنگ بزنی مثل خشک کن یا لباسات . مامانی جون این قدرت دستهای تو رو خیلی دوست داشت.و به مرور می تونستی جغججغه و کتاب هوش رو نگه داری

اولین آغوش گرفتن: از دو و نیم ماهگي  به بعد وقتی مامان شیوا از شرکت برمی گشت و می اومد خونه مامانی جون ,تو با آوا و دست و پا زدن می گفتی که تمایل داری هر چه زودتر  بیایی بغل  مامان شیوابغلبوسبغلبوس

 اولین نشستن: تو از شش ماهگی با کمک  و از هشت ماهگی بدون کمک قادر به نشستن بودی.

                                              

اولین سينه خيز کردن: تو در  ۱۰ ماهگي سينه خيز رفتن رو شروع کردی و اکثر مواقع به سمت عقب حرکت می کردی


اولین ايستادن: تو از ۸ ماهگي  هر روز برنامه داشتی که دو تا دستهاتو دایی رضا می گرفت و کلی راه می رفتی و تو از این کار بسیار لذت می بردی.

 
اولین راه رفتن: تو برای اولین با در سن  ۱۰ ماهگی با تشویق مامان شیوا فقط دو قدم به تنهایی برداشتی .چقدر دیدن این صحنه برای من خوشحال کننده ولذت بخش بود بعد از ان مراحل پیش رفتت ادامه داشت تا زمانی که در 14 ماهگی  به تنهایی و توی  کیش دلت می خواست سریع راه بری و به تنهای ,هیچ کسی هم دستت رو نگیره

                           

اولین دندون تو:اولین مروارید تو در یکم شهریور جونه زد.

                        

اولین آتلیه تو:تو در 9 ماهگی برای اولین با رعکسهای قشنگی رو توآتلیه ساحره گرفتی.

              
اولین آرایشگاه تو :تو در ده ماهگی برای  اولین بار به آرایشگاه کوکی مراجعه کردی  تا موهات رو خوشگل کنی.

             

اولین نقاشی تو:اولین خط خطی خای تو در 13 ماهگی

             

اولین برنامه ورزشی تو: مامان شیوا هر دو ماه یکبار از مرکز پایش آفتاب مشاوره می گرفت.در 19 ماهگی خانم مشاور به مامان شیوا پیشنهاد کرد که برای تو برنامه شنا بگذاره و ما شروع کردیم با خانه کودک اردیبهشت تو استخر گلبانگ

                  

تو خیلی از اون فضا و آب بازی خوشت اومده بود و وقتی از آب می اومدیم بیرون احساس ناراحتی می کردی و می گفتی آب آّب..مربی استخر اول کلاس شعر می خوند و می گفت اسم ماهی هست....تو در دومین جلسه یاد گرفتی اسمت رو بگی

در جلسه پنجم خیلی خوب پای دوچرخه می زدی طوری که مربیت ذوق زده شده بود و می گفت بارمان تو یه قهرمانی .پیشرفت و علاقه ات خیلی عالی بود.

                 

تو خونه کسی نمی تونست اسم استخر رو بیاره چون بلافاصله تو آماده می شدی که بری استخرچشمکبوس

ترم دوم مامان شیوا یه مربی حرفه ای توی استخر گلستان شهرک غرب برات پیدا کرد به نام دلفین ستاره که خیلی تکنیک های خوبی یاد می داد.تو اون دوره کلی نکته های خوب یاد گرفتیم.  

http://Babyswimacademy.com

                 

                               اینجا دیگه ماهی نبودی شده بودی دلفین

ترم سوم مامان شیوا کلی تحقیق کرد و یک مدسه شنا که مورد تایید فدراسون بود  برات پیدا کرد به نام ناوا.اینجا رو جدیدا شروع کردیم و امیدورام مثل قبل اوقات خوشی رو با هم سپری کنیم.

               

 

               

 

اولین شب یلدای تو92: با مامانی جون رفتی کافه خلاقیت جشن یلدا

                

اولین جشن تولد تو:

بهارآمدنت فصل زمستان راهم شورانگیز کرد, دنیا رارنگارنگ وزیبا کرد,رنگ زندگی ,طراوت و ماندگی, تولدت مبارک نازنینم

برای اولین تولد تو سه بار  جشن گرفتیم.

ما دقیقا در شب تولد تو خونه مامانی جون به اتفاق عزیز جون و باباجون دعوت شدیم و تولدت رو جشن گرفتیم.

پنج شنبه همون هفته مهمونها مون رو دعوت کردیم و مجدد جشن گرفتیم.پنج شنبه بعد یه سری دیگه از مهمونهامون رو دعوت کردیم رستوران و دوباره جشن گرفتیم.

 اولین مسافرت تو: در نوروز  93تو 15 ماهه شده بودی و ما تصمیم گرفتیم تو رو ببریم شمال سمت تنکابن.من خیلی مراقب بودم که برنامه تغذیه  و خوابت بهم  نخوره و خدای نکرده بیمار نشی.که خدا رو شکر همه چیز به خوبی پیش رفت.

                  

بعد از بازگشت تو برای اولین با رفتی باغ وحش

           

و برنامه های یرج میلاد با کلاه قرمزی و پسر خاله

 

        

 روز جهانی کودک: 16 مهر 93این روز رو در باشگاه تماشا جشن گرفتیم که به تو خیلی هم خوش گذشت.

    

               

اولین شروع زبان دوم تو :یک روز تویی استخر یک خانم و دخترش با هم به زبان انگلیسی مکالمه می کردند و من متوجه شدم که تو با علاقه و دقت مکالمه گوش می دادی  به همین دلیل مامان شیوا مکالمه زبان انگلیسی رو از فردای اون روز تاریخ 28/09/93 در برنامه تو قرار داد.در روز اول درک مطلب تو واقعا عالی و خارج از  انتطار بود.در اولین جلسه بازی هم 12 کلمه رو یاد گرفتی.

Appel,Airplan,balloon,Ball,Clock,Cake,Doll,Drump,Frog,Flower,Eye,Elephent

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

شاپرک
15 دی 93 15:48
سلام.نیکان تو مسابقه نی نی وبلاگ شرکت کرده کدش ۹۶ لطفا هر کی میتونه این شماره رو اس کنه به ۱۰۰۰۸۹۱۰۱۰هم اکنون نیازمند یاری سبزتان هستیم با هر خط فقط یه رای ثبت میشه لطفا هر کس می تونه با چند تا خط مختلف رای بده کد نود و شیش ۹۶ فقط بفرستید کافیه،مرسی
احسان
16 دی 93 20:40
یادش بخیر نوروز 93 از شمال اومدیم،من،بهروز،دایی سعید،زندایی شیوا و بارمان رفتیم باغ وحش. اولین باغ وحشی بود که بارمان رفته بودی خیلی حیوانات رو دوست داشتی و همه حیوانات رو با دقت نگاه میکردی و مامان شیوا یکی یکی حیوانات رو به تو معرفی میکرد.
خاله شیما
22 دی 93 13:38
ای جااااااننننممممم میبوسمت فرشته ی زیبا