اولین مسابقه ورزشی
به نام خدای مهربون
یه روزی از روزهای خوب خدا مربی پرنس بارمان اطلاع داد بچه های 3 تا 4 سال با هم مسابقه دارند.از اونجاییکه از نظر مامان شیوا بارمان همیشه برنده است مامانش هیچ وقت کلمه های جایزه و مسابقه رو بکار نمی بره.اون روز مامان شیوا با خودش فکر کرد حالا چه طوری مفهوم مسابقه رو برای پرنسسش جا بندازه؟ !!!! به پرنس بارمان گفت امروز تو می خواهی خیلی سریع شنا کنی و زوتر از همه به من برسی و من رو خوشحال کنی .پرنس بارمان از اونجاییکه خوشحالی مامانش براش خیلی اهمیت داشت گفت قول می دم زود شنا کنم شیوا رو خوشحال کنم.
توی استخر مربی گفت امروز هر کسی برنده بشه بهش مدال می دیم .خلاصه پرنس بارمان به قولش مردونه عمل کرد و تمام تلاشش رو کرد. وقتی هم مربیش گفت بارمان برنده شد بلافاصله گفت نسترن جون مدادم رو بده یعنی مدالم رو بده .
این هم عکس پرنس بارمان و مدالش
قهرمان من این روز برای من بسیار با ارزش بود چون در عالم کودکیت عشق ورزیدن رو آموزش می دی, بخاطر خوشحالی دیگری تلاش می کنی و به قولی که دادی عمل کردی.
پرنس بارمان عزیزم از صمیم قلب ارزو می کنم و ایمان واطمینان دارم همواره تو را برنده خواهم دید.
خدای مهربون ازتو بسیار ممنونم که هدیه ای را از بهشت فرستادی تا در کنارش ارامش بگیریم .