بارمان و تمایل به نشستن در سکوها
یکی بود یکی نبود .یه بارمان طلایی بود که وقتی 15 ماهش بود تمایل داشت هر جای لبه داری رو که می دید برای نشستن امتحان کنه.یه روز که مامان بارمان طلایی داشت مجله می خوند متوجه شد پسر قصه ما داره درب یخچال رو باز می کنه! و بعد از برداشتن شکلاتش متوجه مشه یه قسمت از یخچال برامده است و با خودش می گه پس خوبه که برای نشستن امتحانش کنم
این هم پسرک قصه ما در حال جای گیری
اینجا وقتی متوجه شد مامانش یهش نگاه می کنه
و اینجا که سیگنال گرفت کار مناسبی انجام نداده
و اینجا که با نگاهاش به مامانش می گه من متوجه شدم که...
ولی کلا من عاشق پسر قصه مونم به خصوص عاشق ارتباط تش که بدون کلام نظر مامانش رو متوجه می شه.در ضمن عاشق صورت شکلاتیش هم همینظور